ایام

غیر تو هر که را دیدم , مرا ندید!

ایام

غیر تو هر که را دیدم , مرا ندید!

شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۴۶ ب.ظ

خوشبختی

مدتی ست ننوشته ام 
و حالا ک دارم مینویسم یک جایی از زندگی ایستاده ام  ک پر از آرامش و خوشبختی ست . یک جایی که محسن دارم نرم نرمک همه ی زندگی ام میشود. همه ی همه ی زندگی ام 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۴۶
یک بدوی
شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۶ ب.ظ

چهل منهای چهار

خدایا

گیجم و سردرگم

انگار در موجی افتاده باشم که مرا با خود میبرد و من بی اراده ، گاهی  دستو پا میزنم از ترس غرق شدن ...

 من این کشتی را به تو میسپارم ... به تو که خدا و ناخدای منی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۴ ، ۱۹:۳۶
یک بدوی
پنجشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۵۰ ب.ظ

n ام

همینقدر بگویم ک اینکه نوشته هایم نصفه ماند نشانه ی خوبیست. نشانه ی اینکه حالم خوب بود. در کنارش هیجانی نیست اما آرامم. کم نعمتی نیست. 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۲۳:۵۰
یک بدوی
دوشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۲۹ ق.ظ

پانزده

خدایا

شکرت. 

نمیتوانم این حال خوب آرامش را توصیف کنم. یک روز باید قصه اش را بنویسم... ک یادم نرود. ک تک تک روزهای بودنش را فراموش نکنم..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۰۰:۲۹
یک بدوی
يكشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۱۵ ق.ظ

چهارده

خدایا چقد دلمان را سرد و گرم میکنی...

محمد... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۴ ، ۰۵:۱۵
یک بدوی
يكشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۱۴ ق.ظ

سیزده

هر چه خواستم پلهای پشت سر را خراب کنم حسی درونم نگذاشت

استخاره کردم گفتی بد است

و او دوباره بازگشت.... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۴ ، ۰۵:۱۴
یک بدوی
يكشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۱۳ ق.ظ

دوازده

پیام داد ...

و در دل من این نوا امد که آن مع العسر یسری

اما ... دل من شکسته و دیگر بند نمیخورد

جوابی نمیدهم...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۴ ، ۰۵:۱۳
یک بدوی
سه شنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۰۹ ب.ظ

یازده

خدایا چقد زود شنیدی. و آزمایش کردی. چقد سخت بود امتحانت. فکرش را هم نمیکردم.

امتحاناتت سخت است خدا. من قبول شدم یا مردود؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۴ ، ۲۳:۰۹
یک بدوی
سه شنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۵۱ ب.ظ

ده

بعدها حکمت این دردها را خواهم فهمید. 

چون من از توی خدا چیزهایی میدانم که... 

دلم دارد میترکد خدا... کمک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۴ ، ۱۳:۵۱
یک بدوی
دوشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۵۲ ب.ظ

نه

و امشب شب دل کندن.

ب همین نزدیکی و کوچکی ست دنیا. دلم را شکستی دنیا. 

ب خدایم گله آت را میکنم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۴ ، ۲۲:۵۲
یک بدوی
دوشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۵۱ ب.ظ

هشت

امشب شب دل بستن بود

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۴ ، ۲۲:۵۱
یک بدوی
پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۲۳ ب.ظ

چهار

خدایا

به اسم جلاله ات قسم

با من به نظر لطفت نگاه کن نه به عدلت

ب من بهتر از لیاقتم را عطا کن.

میگویند انتخاب است اما من به این چشم نگاهش نمیکنم. مثل همه ی انتخابهایی ک خودم میدانم هدیه تو بوده نه انتخاب من. من روسیاه از تو بهترین هدیه ات را میخواهم. همینجا نوشتم ک یادم نرود . من سیاه روی دست خالی ، هدیه ی سپید تو را میخواهم. میدانم ک میدهی. بخدا میدانم. دلم قرص است. 

بگذار همه ی ابلهان دنیا بخندند ..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۴ ، ۱۹:۲۳
یک بدوی
پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۱۶ ب.ظ

سه

خدایا

ای رفیق شفیق من. 

ای دوست لحظه های سخت و روزهای تنهایی. ای همراه روزهای دلگیر و ابری. مدت ها بود دلم برایت تنگ نشده بود. مدت ها بود اتفاقات برایم از تو مهمتر شده بود. مدت ها بود اسمت را به عشق نبرده بودم. هر چه بود عادت بود و تکلیف. 

اما تو برگشتی. بعد یک سال سردی و دوری ، با امدن پاییز تو هم برگشتی. بیخود نیست ک میگویند پاییز فصل عاشقی ست. تو در همه ی عشق ها هستی. 

یادم نمیرود. اینبار هم تو بودی که برگشتی ...

اما هر چه فکر میکنم نمیدانم چه شده ک برگشتی...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۴ ، ۱۹:۱۶
یک بدوی
پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۱۱ ب.ظ

دو

امروز روز تو بود. مثل همه ی روزهای عاشقی ک روز توست

از تو دور بودم. ارام بودمو سرد

تو برگشتی و دوباره تنم داغ شده. دوباره غم شییرین عشقت جوانه زده. دوباره شده ام همان ک مهربان بود و تنها بود و نزدیک. 
همان ک عاشقت بود...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۴ ، ۱۹:۱۱
یک بدوی
پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۰۹ ب.ظ

یک

بنام خدا

یک روز سخت

یک روز پر از طپش پر از اضطراب. از همان طپش ها و اضطرابهایی ک خودت میدانی. از انها ک تنم را میلرزاند.

میدانی چند وقت بود دستانم نلرزیده بود؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۴ ، ۱۹:۰۹
یک بدوی
جمعه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۴۹ ق.ظ

درس

یک درس خیلی  مهم


تو هر شرایطی کاری ک میدونی درسته بکن

تنبلی نکن

و بادت باشه بهترین بودن همیشه دشمن رو زیاد می کنه همونطور ک دوست رو

پس دوست و دشمنت رو درست بشناس و با هر کسی دم ساز نشو

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۴۹
یک بدوی
جمعه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۴۶ ق.ظ

فلاش بک

برای اولین بار بود ک جرات میکردم خاطراتم رو تمام و کمال بخونم و برای اولین بار بود ک نه ترسیدم و نه گریه کردم.
فقط یه دلتنگی کوچیک اومد . یه شوق برای دوباره نوشتن و مقداری افسوس. و البته مقداری خیلی بیشتری لبخند. لبخند از بچگی هایی ک کرده بودم. از انتطاراتی ک داشتم. از نوشته های قلمبه سلمبه و بی محتوایی ک انتطار داشتم بقیه هم بفهمن. 
الان بعد از اونهمه تجربه و تلخی و انتظار و روزای سخت ، یاد گرفتم که حرف رو باید شفاف واضح و بدون کنایه گفت. . البته باید شهامت شنیدن جواب شفاف رو هم داشت
خدایا شکرت ک اون روزها سپری شد.درسته که خیلی سخت بود ولی تجربه های باارزشی مونده ازون روزا برا بقیه ی زندگیم
و البته از همین دیروز ک مثل برق گذشت
مطمینم اگه روزی برام تعریف میکردن ک چنین و چنان خواهد شد و تو چنین و چنان خواهی کرد امکان نداشت بپذیرم. ولی دیدم ک پیش اومد و من ضعیفتر از هر ادم ضعیفی دست دراز کردم ب سمت دنیا...
پشیمون نیستم. به خاطر هیچ کدوم از تجربه هام . فقط فهمیدم چقد انداره های خودم کوچیکه و چقد باید از خودم بترسم
فهمیدم ادمیزاد اگه از چیزی نترسه چه غوغاهایی میکنه
خدایا
از خودم به تو پناه میبرم. 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۴۶
یک بدوی
شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۱۲ ب.ظ

یادم تو را ...

میبینی

چقدر راحت میشود همه چیز را فراموش کرد

حتی تو را ؟!

تویی که یک عالمه سالو ماهو روز ...

عاشقت بودم


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۴ ، ۲۲:۱۲
یک بدوی
چهارشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۳۱ ب.ظ

خدا

خدایا

انت انت و انا انا

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۳۱
یک بدوی
چهارشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۰۷ ب.ظ

هیهات

از خودم میترسم

از اینکه روزی زندگی بدون تو را پذیرفته باشم

هیهات!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۰۷
یک بدوی
شنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۵۶ ب.ظ

دوباره عشق

یکی را بهمان معرفی کردند که خیلی خوب بود. یکی که همه جوره می شد دوستش داشت. یکی که همیشه میشد بهش تکیه کرد . یکی که می شد همیشه ازش خواست . یکی که می شد " عاشقش " شد

بعد گفتند این کار را بکنی ازش دور میشیوی. این کار را بکنی دوستت ندارد.  این کار را بکنی ...


با چی بهتر ازین میشد ادمها را رام کرد؟ 

با چی بهتر از عشق؟!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۳ ، ۲۱:۵۶
یک بدوی
يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۱۶ ق.ظ

ماه رمضان


همیشه ماه رمضانرا دوس داشتم .. وقتی میامد پر از شور و شوق میشدم

اما امسال سخت می گذرد. روز شماری می کنم تا تمام شود. همه ی برنامه هایم بهم ریخته. شده ام یک ادم بی مصرف که قبل و بعد افظار عین جنازه است

دلم خالی شده. دلم از یاد تو خالی شده . نماز و روزه و قران خواندنم مثل یک مشق زورکی و سخت شده . یک مشق که ملزمم به انجامش . یک مشق که تنها لذتش به رفع تکلیفش شده .به اینکه تمام شد . انجامش دادم


حالی که ازش متنفرم. روزهایی که ازشان متنفرم. خودم را با این حالو روز اصلن دوست ندارم ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۳ ، ۰۲:۱۶
یک بدوی
سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۱۹ ب.ظ

د و ر


دووووووور دور.

خیلی دور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۳ ، ۱۲:۱۹
یک بدوی
دوشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۴۳ ب.ظ

حس


حس ات می کنم

این روزها 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۴۳
یک بدوی
جمعه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۴۱ ب.ظ

نوبت


تا اینجا همش من سعی کردم تو رو راضی کنم , حالا توبت توئه 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۴۱
یک بدوی
سه شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۳۵ ق.ظ

أَیْنَ المُلُوک

شنیده بودم یه بنده خدایی بعد از چند مدت فکر و مطالعه  وقتی جواب سوالش رو گرفت نصف شب از حجره ش زد بیرون و داد زد:


أَیْنَ المُلُوک 

وَ أَبْناءُ المُلُوک 

مِنْ هذِهِ اللَّذَّهِ


من این حس رو بارها تجربه کردم و این روزها که تو قوتی دادی و تونستم بیشتر از نصف شبانه روزم رو وقف مطالعه کنم دوباره و صد باره وجودم غرق لذت و شادابی شده


شکر


و یه استغفار طولانی ته دلی ، به خاطر همه ی لحظه های غفلت و دوریم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۳۵
یک بدوی
سه شنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۲، ۰۸:۱۹ ب.ظ

یقین


چطور می شود ادم به جایی برسد که به عدالتت یقین داشته باشد ، به نگاهت یقین داشته باشد ، اما به وجودت نه ! 

هیهات ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۲ ، ۲۰:۱۹
یک بدوی
سه شنبه, ۷ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۴۵ ب.ظ

کمال


فهمیدم که  کمال بالقوه ی هر ادمی ، به اندازه ی حرف های خوبیه که میزنه . قد اون چیزهایی که می فهمه . و کمال بالفعلش ، اون اندازه ای که عمل می کنه . 

و وظیفه ی هر ادمی اینه که این فاصله ی بین " قوه " و " عمل "  رو کم کنه . مهم نیست بین حرف من و حرف یکی دیگه چقدر فاصله هست . مهم نیست بین عمل من یا یکی دیگر چقدر تفاوت هست . مهم اون جابجایی از قوه به عمله . مهم کم کردن اون " فاصله " س


و اینجوریاس که هر چی بیشتر بفهمی و کمتر عمل کنی ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۲ ، ۲۳:۴۵
یک بدوی


همه چیز هم که دروغ باشد ...


 این مرد 

و خانواده اش را


نمی توانم نادیده بگیرم !




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۲ ، ۲۳:۰۷
یک بدوی
سه شنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۲، ۰۵:۱۵ ب.ظ

حیرت


هیچ نمی دانم !


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۲ ، ۱۷:۱۵
یک بدوی